گفته بودم دیوانه ام !
گفته بودم دوست داشتنم واقعی ست یادت هست ؟ گفته بودم حرف که می زنی خواستنی ام می شوی با دستانت که حرفی را برایم توضیح میدهی دیوانه ات می شوم عمیق که نگاهم می کنی سُرخ می شوم لُکنت می گیرم بچه نیستم ولی دلم خیلی کوچکتر از این حرفهاست دیده ای زنی را که احساسِ جنون کند با ندیدنت ؟ دیده ای زنی که گوشش هیچ صدایی نشنود جُز صدای تو ؟ هیچ نگوید جُز برای تو ؟ گفته بودم دور که هستی کم دارم ! آواره ام ! دربه درم ! می شوم مجنون و تو آن لیلی باش یکبار ! نگران نباش من یک دیوانۀ ساکتم عاشقم من خیلــــــــــــــــی آرامم بیا تحملم سر پُر شده است بتکان تنهاییم را نوازشم کن به سراغم بیا زنی اینجا دیوانۀ بودنت شده آمدنت را نزدیک کن . . .
ϰ-†нêmê§ |